مرگ در منطق قرآني به معناي فنا و نابودي نيست بلكه دريچه اي به سوي جهان جاودانگي و بقاست. حقيقت مرگ چون حقيقت حيات و زندگي از اسرار هستي است به گونه اي كه حقيقت آن تاكنون بر كسي روشن نشده است. بلكه آن چه ما از حقيقت آن مي شناسيم تنها آثار آن است.
آن چه از قرآن برمي آيد آن است كه مرگ يك امر عدمي و به معناي فنا و نيستي نيست بلكه يك امر وجودي است. يك انتقال و عبور از جهان به جهان ديگر است، از اين رو بسياري از آيات قرآن از مرگ به توفي تعبير كرده اند كه به معناي بازگرفتن و دريافت روح از تن است.
خداوند در بيان اين امر وجودي مي فرمايد: «الذي خلق الموت والحيوه 1 خداوندي كه مرگ و زندگي را آفريد. در اين جا خداوند، مرگ را همانند زندگي يك آفريده از آفريده هاي خويش بيان مي دارد. چون اگر مرگ امري عدمي بود مخلوق و آفريده به شمار نمي آمد و خلقت هيچ گاه جز به «امور وجودي» تعلق نمي گيرد.
به هر حال مرگ از مخلوقات و امر وجودي و دريچه اي است به سوي زندگي ديگر، در سطحي بسيار وسيع تر و آميخته با ابديت؛ خداوند مي فرمايد: و لئن متم او قتلتم لالي الله تحشرون2 اگر بميريد و يا كشته(شهيد) شويد به سوي خدا بازمي گرديد.
در حقيقت مرگ پايان راه نيست بلكه آغاز راهي است كه بدان به جهان هاي ديگر منتقل مي شويد: و اين جهان با همه عظمتش تنها مقدمه اي براي جهان هاي گسترده تر و فراخ تر، جاوداني و ابدي است. و به سخني ديگر مرگ نه تنها موجب نمي شود تا زندگي، پوچ و بيهوده جلوه كند بلكه به زندگي اين جهاني معنا و مفهوم مي بخشد و از كاركردهاي مرگ مي توان معنا بخشي به زندگي دنيايي دانست؛ چون مرگ است كه آفرينش هستي را از بيهودگي خارج مي سازد و بدان جهت، معنا و مفهوم مي بخشد.
بي گمان واكنش طبيعي انسان در برابر ناشناخته اي چون مرگ، ترس و هراس است. ريشه ترس را مي توان در اين جست كه مرگ را پايان، فنا و نيستي تصور مي كنند و انسان به طور طبيعي و ذاتي گرايش به بقا و جاودانگي دارد و از نيستي و نابودي مي گريزد. در قرآن آمده است كه ابليس با بهره گيري از همين عامل، آدم را وسوسه كرد تا نافرماني خداوند كرده و از ميوه درخت ممنوعه بخورد؛ ابليس به آدم مي گويد: قال يادم هل آدلك علي شجره الخلد و ملك لا يبلي3 گفت اي آدم: آيا تو را به درخت جاودانگي و حكومت و ملك نافرسودني راهنمايي نكنم؟
بنابراين وحشت و هراس انسان از فنا و نيستي، امري طبيعي و واكنشي عادي است. بنابراين از «مرگ» به جهت آن كه در باورش پايان كار وعامل نيستي و نابودي اوست، مي هراسد و از آن مي گريزد. بسياري از مردم مرگ را به معناي فنا و نيستي تفسير مي كنند، و بديهي است كه انسان از فنا و نيستي وحشت و هراس دارد. اگر انسان مرگ را به اين معنا تفسر كند، به طور يقين از آن گريزان خواهد بود و همين امر عاملي براي اضطراب و عدم آرامش او در طول زندگي خواهد بود و حتي در بهترين حالات زندگي و در اوج پيروزي و سعادت دنيوي و خوشبختي، انديشه و تصور اين مطلب كه روزي اين زندگي به پايان خواهد رسيد، شهد زندگي را در كام او زهر مي كند و همواره در نگراني واضطراب به سر مي برد.
البته چنين نيست كه همه كساني كه به مرگ به عنوان پل و دروازه و عامل انتقال به هستي و سراي ديگر مي نگرند، در آرامش بوده و از مرگ استقبال نمايند، چون افرادي كه آن را مقدمه اي براي ورود به جهان وسيع تر، عالي تر و حياتي جاودان مي نگرند به خاطر اعمال و خلاف كاري هاي خويش از مرگ وحشت دارند، زيرا بر اين باورند كه پس از مرگ وارد جهاني مي شوند كه وضعيت زندگي ايشان در آن چيزي جز تجسم اعمال دنيايي ايشان نخواهد بود، اعمالي كه آنان را از سعادت ابدي دور مي كند. بنابراين براي فرار از محاسبه و كيفر الهي گرايش به گريز از مرگ دارند.
اعتقاد به عالم پس از مرگ و بقاي آثار اعمال و جاودانگي كارها تأثير مهمي در رفتار و كنش و واكنش انساني برجاي مي گذارد؛ و به عنوان يك عامل موثر در ترغيب وتشويق انسان به نيكي ها و مبارزه با زشتي ها به شمار مي آيد.
اثراتي كه ايمان به زندگي پس از مرگ مي تواند در اصلاح افراد فاسد و تشويق افراد فداكار و مجاهد بگذارد به مراتب از هر عامل ديگري بيشتر است: چنان چه عدم ايمان به آن و يا فراموشي مرگ و جهان ديگر، سرچشمه بسياري از گناهان و رفتارهاي زشت و ناپسند است. خداوند مي فرمايد: فذوقوا بما نسيتم لقاء يومكم هذا4 آتش دوزخ را بچشيد به خاطر آن كه ديدار امروز را فراموش كرديد.
اما اگر انسان بپذيرد كه مرگ عامل انتقال به جهان ديگر است و يا آن را فراموش نكند بلكه همواره مرگ را حاضر داشته باشدو «حضور» مرگ، حضوري شهودي باشد؛ آنگاه حماسه هاي جاويداني را رقم خواهد زد. حماسه هايي كه يك انسان باورمند پديد مي آورد، حماسه هاي جاويداني چون حماسه حسيني است. سربازي كه منطقش اين است كه: قل هل تربصون بنا الااحدي الحسنيين5 بگو شما دشمنان درباره ما چه مي انديشيد؟ جز رسيدن به يكي از دو خبر، سعادت و افتخار، يا پيروزي بر شما يا رسيدن به لقاءالله و افتخار شهادت، قطعاً چنين سربازي شكست ناپذير درعرصه زندگي، جهاد، تلاش و ساير عرصه ها است.
مرگ در عقيده باورمندان و شاهدان نه تنها زيبا است بلكه دريچه اي به جهاني بزرگ، شكستن قفس و آزادشدن روح انسان، گشودن بندها و قيدها و رسيدن به آزادي مطلق است، طبيعي است كه باورمندان و شاهدان نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتي ندارند بلكه از مرگ به عنوان عامل جاودانگي، ابديت و «علي شجره الخلد و ملك لا يبلي»6 استقبال مي كنند و مي گويند: والله لابن ابي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي امه7 به خدا سوگند فرزند ابي طالب علاقه اش به مرگ بيشتر از كودك شيرخوار به پستان مادرش است. و ضربه اي را كه باعث انتقال و لقاءالله مي شود، ضربه رستگاري مي بيند: فزت و رب الكعبه؛ به خداي كعبه رستگار شدم.
چون «مرگ براي مؤمن همانند كندن جامه چركين و پر از حشرات و جانوران موذي، گشودن بند و زنجيرهاي سنگين و تبديل آن به جامه هاي فاخر، لباس هاي خوشبو و مركب هاي راهوار و خانه هاي مناسب است ]امام سجاد(ع)[ و يا همانند خوابي است كه هرشب به سراغ آدمي مي آيد جز آن كه زمان طولاني تري در خواب مرگ است»8.
امام حسين(ع) مي فرمايد: صبراً بني الكرام فما الموت الا قنطره تعبر بكم من البؤس و الضراء الي الجنان و الواسعه و النعيم الدائمه فأيكم يكره أن ينتقل من سجن الي قصر و ماهو لاعدائكم الا كمن ينتقل من قصر الي سجن و عذاب؛ ان أبي حدثني عن رسول الله(ص) ان الدنيا سجن المؤمن و جنه الكافر و الموت جسر هؤلاء الي جنانهم و جسره؛ لاء الي جحيمهم9؛ شكيبايي كنيد اي فرزندان مردان بزرگوار! مرگ تنها پلي است كه شما را از ناراحتي ها و رنج ها به باغ هاي وسيع بهشت و نعمت هاي جاودان منتقل مي كند، كدام يك از شما از انتقال يافتن از زندان به كاخ ناراحت هستيد؟ و اما نسبت به دشمنان شما همانند اين است كه شخصي را از كاخ به زندان و عذاب منتقل كنند. پدرم از رسول خدا(ص) نقل فرمود كه دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است؛ مرگ پل آن ها به باغ هاي بهشت و پل اين ها به دوزخ و جهنم است.
و در حديث است كه در عاشورا، هرقدر حلقه محاصره دشمن تنگ تر و فشار بيشتر مي شد، چهره هاي عاشورائيان حسيني برافروخته تر و شكوفاتر مي شد و حتي پيرمردان اصحاب و يارانش صبح عاشورا خندان بودند و وقتي از آنها پرسش مي شد چرا؟ مي گفتند: براي اين كه ساعاتي ديگر شربت شهادت و حورالعين را درآغوش مي گيريم.
1- ملك، آيه .2
2- آل عمران، آيه .158
3- طه، آيه .120
4- سجده، آيه .14
5-توبه، آيه .52
6-طه، آيه .120
7-نهج البلاغه/ خطبه .5
8-بحارالانوار، ج6، ص.655
9-معاني الاخبار، ص.289
10-مقتل الحسين، مقرم، ص.263